گاهی که به ارتباطم با حضرت تو که فکر می کنم،
میبینم شاید قوام این "دوستیچه" به ندیدنست و دوری،
که سبب شدهست مثل باقی ربطها به این یکی گند نزنم
تو شده ای آن آدم آخر شب که دائم حرفش بزنی و بدانی هرچند بیصداست،
-که گاه فکر میکنی لا اقل دیوار پژواکی دارد-
اما میدانی هست و میشنود
-و گاهی هم می گوید-
و این بودنش چقدر خوب است؛
باش برادر!
من هرچه هستم، باشم، اما
دوستت دارم.
همین!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر