تذكر

هرگونه استفاده و سوء‌استفاده از مطالب اين وبلاگ متعلق به نويسنده بوده و استفاده سايرين بدون اجازه كتبي نويسنده ، مجاز نبوده واشكال دارد.

این وبلاگ مینی‌مال‌هایی است از دست‌نوشته‌های یک مقام غیرمسئول.

۱۳۸۹/۰۹/۰۱

غم غريبي و غربت!

نوشت:
كاش ترانه اي بودم!
اين‌گونه هميشه بر لبانت جاري.
نوشتم:
اين‌روزها كه روزه‌ي سكوت گرفته‌م
و تحريم شعر؛
چه غريب مي‌ماندي..


اين نوشته براي برادري‌ست كه روزهاي سخت آمادگي ارشد را طي مي كند، و غريبي تهران مي چشد.

۱۳۸۹/۰۸/۱۶

۱۳۸۹/۰۶/۱۷

عقده‌گشایی(این متن مینی‌مال نیست!)

گاهی که به ارتباطم با حضرت تو که فکر می کنم،
می‌بینم شاید قوام این "دوستی‌چه" به ندیدن‌ست و دوری،
که سبب شده‌ست مثل باقی ربط‌ها به این یکی گند نزنم
تو شده ای آن آدم آخر شب که دائم حرفش بزنی و بدانی هرچند بی‌صداست،
-که گاه فکر می‌کنی لا اقل دیوار پژواکی دارد-
اما می‌دانی هست و می‌شنود
-و گاهی هم می گوید-
و این بودنش چقدر خوب است؛
باش برادر!

من هرچه هستم، باشم، اما
دوستت دارم.
همین!

۱۳۸۹/۰۵/۲۱

فغان ِ دل ِ تنگ

هر کسي بايد سجاده اي مخصوص خودش داشته باشد،
تا هر وقت نبود، هر وقت پرواز کرد؛
سجاده اش را باز کني؛
دو رکعت هديه اش کني و سر به مهر زار زار حديث دل تنگي فغان کني..‏


پی نوشت:
سجاده ي حضرت مادر آرامم مي کند، ..

۱۳۸۹/۰۴/۲۱

۱۳۸۹/۰۴/۱۶

۱۳۸۹/۰۴/۰۸

آیات زمینی!

زندگی سختی دارد،
آسانی هم دارد..

اما فرمود: "ان مع العسر یسرا" .
"یسر"ش تویی
"عسر"ش منم
پس کی وعده‌ی "مع" محقق می شود..؟

۱۳۸۹/۰۳/۱۶

به دنبال اويي که کو؟

یک‌دانه سیب سبز رسیده است.
نه دلِ خوردنش دارم،
نه اویی هست که پیش‌کش‌ش کنم؛
عجب مصیبتی‌ست سیب داشتن..
می فهمی؟


پا نوشت:
لااقل خوب است که سرخ نیست..

۱۳۸۹/۰۲/۱۹

هم‌چنان ساکت باش

ایرادی ندارد
بگذار وقتی صدای شکسته‌شدن استخوان‌هایت را
زیر این بار عظیم شنید؛
خودش همه چیز را خواهد فهمید ..



پانوشت: این متن تقدیم فرهادجعفری عزیز، نویسنده‌ی کافه پیانو، می شود، بپاس بذل نظر، و به بهانه ای.

این‌یک‌قانون‌است!

یادم باشد همیشه
هنوز
خسته‌تری از من، هست
که مستحق صندلی خالی‌شده‌ی اتوبوس باشد..

۱۳۸۹/۰۲/۰۹

این متن مخاطب خاص دارد!

عزیزکم
من چکار می توان بکنم
جز خوابیدن
وقتی حین بازی کردن با تو، خودم را به خواب می زنم
-تا سر به سرت بگذارم-
و تو معصومانه
و کودکانه
پتو می آوری و به رویم می اندازی
و صدای تلویزیون را کم می کنی ..

پا نوشت:
بماند برای بزرگ شدن‌های خواهر کوچولوی 6 ساله ام

۱۳۸۹/۰۲/۰۵

هنوز هم بی‌تو..؟

بهار باشد ،
شب باشد ،
عطر باران زده‌ی اقاقی‌ها هم، که باشد
چه فایده وقتی تو نباشی


جنون دیگر به گلویم رسیده است ..

۱۳۸۹/۰۱/۱۷

من 'بار' دارم!

حسرت مي‌خورم
يك شانه را
براي تولد اندوه

غايب!

می گذرد زمان،
و کسی نمی‌فهمد نبودنت را
راحت باش ..
راحت بمیر ..

خب من چجوری به شما ایمل بزنم؟!

آقای محترم ِ عمو فیلتر باف ! (بـــــــله!) خب شما یه کم از خود خجالت بکش، وقتی خود ایمیل ما رو هم فیلتر کردی،
من چجوری به "
filter@dci.ir"ایمیل به زنم!؟
خب یه کم فکر کن با خودت
اَه

هواي برفي!

دیشب،
هوایی شده بودم،
نمیدانم چندبار آن بدمصب گوشی را برداشتم و تایپ کردم ولی انگار که دکمه ارسال نداشت..
پیشنویس را برای همچنان شبی ساخته بودند.

سودا زده!

همه جا پر شده از یاد تو، همه جا ولی چه فایده
تو که نیستی،
یادت را می خواهم چه کنم ..

نابودي!

به هم که می ریزم،
تو هم که نیستی؛

ثانیه‌ها انتظار پوکیدنم را می کشند..

۱۳۸۸/۰۹/۰۸

ديوانه!

دوست دارم خانه اي داشته باشم با تخت و پشتي و كرسي،
روي ترمه ي طاقچه اش قرآن باشد و نهج البلاغه و حافظ و مثنوي و ديوان شمس،
تو باشي و من باشم و او را هم دعوت كنيم، شبي باشد و زير كرسي برايمان غزل بخواند و غزل. تا خود ِ صبح.
خودمانيم، تو نباشي، زياد هم مهم نيست، فقط او باشد..

۱۳۸۸/۰۷/۱۱

عشق و دگر هيچ!

عصر به استادم پيامك فرستادم كه:
- روح پدرم(ش) شاد كه مي‌گفت به استاد، فرزند مرا عشق بياموز و دگر هيچ
شب جواب دادند كه:
- ... و عشق آنست كه هيچ شوي و دگر هيچ!
جواب دادم كه:
- ... وز طرب آكنده شدم!
جواب آمد كه:
- گريه بدم خنده شدم!


تتمه:
اگر آن چيزي كه منظور من بود از نوشتن اين پست را نفهميديد خودم را سرزنش نخواهم كرد.

۱۳۸۷/۰۸/۰۵

سکوت

بسم الله
چند وقتیه دچار سکوتی دیجیتال شدم ،
در همه جای این بی سر و ته مکان
پی نوشت:
اینجا هم خبری نیست باور کنید مشترک مورد نظر تعطیل است در انظار عمومی

۱۳۸۷/۰۷/۲۳

آرامش !

نمی دانم آرامش از دستان توست که به وجود من جاری می شود
یا اضطراب از وجود من رخت بر می بندد
مهم نبود
مهم دستان تو بود و بس

اتقاقی !

"گاهی برای بودن باید رفت "
اتفاقی رفتم کتابخونه
اتفاقی از بین 418تا نتیجه جستجو سه تا کتاب امانت گرفتم
اتفاقی یکی شو باز کردم
اتفاقی وسط اون همه نوسته یه صفخه سفید وسط کتاب اومد که بالاش با قلم آبی اون جمله بالا رو نوشته بود

۱۳۸۷/۰۷/۲۲

۱۳۸۷/۰۷/۱۰

دستان خالی !

خدا !
نماز عید ، بس که قنوت بستم ، دستام خسته شد.
اگه خالی بمونن من خجالت میکشم پیش بقیه از داشتن همچین خدایی ،
تو چطور؟

به همین سادگی !

یکشنبه
دوشنبه
سه شنبه

اعتکاف تموم شد

اذان !

مسخ اثر "موذن زاده" !

راست میگی !

از همه گداتر همون همونه
همونه که پولدرا تره !

عج !

مفرد مذکر حاضر !

۱۳۸۷/۰۷/۰۶

بانوي من !

مثل شراب ها ، نه
بانوي من ، تو در من
سر گيجه هاي بعد از
نوشيدن شرابي ...

رويا !

رفت ...
باور ميكردي بدون خداحافظي بره ؟

قصور !

همش تقصير توئه!
اي بلاگر بي خرد يه ميني مال توپ اومد تو ذهنم باز نشدي ، رفت !!

دروغ !

شب است !

سيب زميني !

اين يه خصيصه مثبته كه آدم سيب زمين بي رگ نباشه ! ، نه سيب زميني؟!

۱۳۸۷/۰۷/۰۵

كدام ؟!

نظر ندارم بهتره يا مزخرفه ؟

غير ممكن !

هیچ چیز غیر ممکن نیست گاهی فقط زمان هنوز بالغ نیست ...
(بر گرفته از يك كامنت)

پارادوكس !

اينجا مٌقام نداره ، مسئول مٌنم!
(رجوع كنيد به آژانس شيشه اي)

سوال !

- ناراحت شدي؟
- نه ، فقط حس خوشحالي مو از دست دادم

باران !

بي جنبه نباش ديگه ، حالا يه بارون اومد ها!

خاك + باران !

عطر آمدن توست كه مستم مي كند يا بوي خاك هاي نم خورده؟
چقدر كم دارمت ...

باران !

باران كه مي بارد ، تو در راهي ؟؟

باران !

باران
با حضور تو معنا مي شود
اي طراوت بهاري من ...

B P !

طرح كسب و كار : پرورش و توليد انبوه غورباغه!!

آنلاين !

خره آنلاینی یه سلام بده خوب!

ميني مال !

خوب است ديگر ميني مال نويس يعني تند تند نويس!

لعبده !

ما لعبده كاريم و فلك لعبده باز !

مدير!

ببين ؛ مدير بهتره يا رفيق؟ ها؟

حالا!

حالا نبودنت نمي شود عادت ... ، باور كن

ميني مال نويس !

اين روزها همه ميني مال مينويسند ، شما چطور؟

توييتر!

توييتر يك مي ني مال نويس !

كار!

كار ، اذان ، كار ، افطار!

ميني مال !

ميني مال مينوسم پس هستم!